دیوان حافظ
مطالب پیشنهادی از سراسر وب:
دیوان حافظ
لیست کامل دیوان حافظ – غزلیات حافظ
غزل شماره ۱: الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
غزل شماره ۲: صلاح کار کجا و من خراب کجا؟
غزل شماره ۳: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
غزل شماره ۴: صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
غزل شماره ۵: دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
غزل شماره ۶: به ملازمان سلطان، که رساند این دعا را؟
غزل شماره ۷: صوفی بیا که آینه صافیست جام را
غزل شماره ۸: ساقیا برخیز و درده جام را
غزل شماره ۹: رونق عهد شباب است دگر بستان را
غزل شماره ۱۰: دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
غزل شماره ۱۱: ساقی به نور باده برافروز جام ما
غزل شماره ۱۲: ای فروغ ماه حسن، از روی رخشان شما
غزل شماره ۱۳: میدمد صبح و کله بست سحاب
غزل شماره ۱۴: گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
غزل شماره ۱۵: ای شاهد قدسی، که کشد بند نقابت؟
غزل شماره ۱۶: خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
غزل شماره ۱۷: سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
غزل شماره ۱۸: ساقیا آمدن عید، مبارک بادت
غزل شماره ۱۹: ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
غزل شماره ۲۰: روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
غزل شماره ۲۱: دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
غزل شماره ۲۲: چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست
غزل شماره ۲۳: خیال روی تو در هر طریق همره ماست
غزل شماره ۲۴: مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
غزل شماره ۲۵: شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
غزل شماره ۲۶: زلفآشفته و خویکرده و خندانلب و مست
غزل شماره ۲۷: در دیر مغان آمد، یارم قدحی در دست
غزل شماره ۲۸: به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
غزل شماره ۲۹: ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟
غزل شماره ۳۰: زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست
غزل شماره ۳۱: آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
غزل شماره ۳۲: خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
غزل شماره ۳۳: خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
غزل شماره ۳۴: رواق منظر چشم من آشیانه توست
غزل شماره ۳۵: برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
غزل شماره ۳۶: تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
غزل شماره ۳۷: بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
غزل شماره ۳۸: بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
غزل شماره ۳۹: باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است؟
غزل شماره ۴۰: المنة لله که در میکده باز است
غزل شماره ۴۱: اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
غزل شماره ۴۲: حال دل با تو گفتنم، هوس است
غزل شماره ۴۳: صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
غزل شماره ۴۴: کنون که بر کف گل جام باده صاف است
غزل شماره ۴۵: در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
غزل شماره ۴۶: گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
غزل شماره ۴۷: به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
غزل شماره ۴۸: صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
غزل شماره ۴۹: روضه خلد برین خلوت درویشان است
غزل شماره ۵۰: به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
غزل شماره ۵۱: لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
غزل شماره ۵۲: روزگاریست که سودای بتان دین من است
غزل شماره ۵۳: منم که گوشه میخانه خانقاه من است
غزل شماره ۵۴: ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
غزل شماره ۵۵: خم زلف تو دام کفر و دین است
غزل شماره ۵۶: دل سراپرده محبت اوست
غزل شماره ۵۷: آن سیهچرده که شیرینی عالم با اوست
غزل شماره ۵۸: سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
غزل شماره ۵۹: دارم امید عاطفتی از جناب دوست
غزل شماره ۶۰: آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
غزل شماره ۶۱: صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
غزل شماره ۶۲: مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
غزل شماره ۶۳: روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست؛
غزل شماره ۶۴: اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست
غزل شماره ۶۵: خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
غزل شماره ۶۶: بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
غزل شماره ۶۷: یا رب این شمع دلافروز ز کاشانه کیست؟
غزل شماره ۶۸: ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
غزل شماره ۶۹: کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
غزل شماره ۷۰: مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
غزل شماره ۷۱: زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
غزل شماره ۷۲: راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
غزل شماره ۷۳: روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
غزل شماره ۷۴: حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
غزل شماره ۷۵: خواب آن نرگس فتان تو، بی چیزی نیست
غزل شماره ۷۶: جز آستان توام در جهان پناهی نیست
غزل شماره ۷۷: بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
غزل شماره ۷۸: دیدی که یار، جز سر جور و ستم نداشت
غزل شماره ۷۹: کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
غزل شماره ۸۰: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
غزل شماره ۸۱: صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
غزل شماره ۸۲: آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
غزل شماره ۸۳: گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
غزل شماره ۸۴: ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
غزل شماره ۸۵: شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
غزل شماره ۸۶: ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
غزل شماره ۸۷: حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت؛
غزل شماره ۸۸: شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
غزل شماره ۸۹: یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
غزل شماره ۹۰: ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
غزل شماره ۹۱: ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
غزل شماره ۹۲: میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
غزل شماره ۹۳: چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
غزل شماره ۹۴: زان یار دلنوازم، شکری است با شکایت
غزل شماره ۹۵: مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
غزل شماره ۹۶: درد ما را نیست درمان الغیاث
غزل شماره ۹۷: تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
غزل شماره ۹۸: اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
غزل شماره ۹۹: دل من در هوای روی فرخ
غزل شماره ۱۰۰: دی پیر میفروش که ذکرش به خیر باد
غزل شماره ۱۰۱: شراب و عیش نهان چیست؟ کار بیبنیاد
غزل شماره ۱۰۲: دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد
غزل شماره ۱۰۳: روز وصل دوستداران یاد باد
غزل شماره ۱۰۴: جمالت آفتاب هر نظر باد
غزل شماره ۱۰۵: صوفی ار باده بهاندازه خورد نوشش باد
غزل شماره ۱۰۶: تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
غزل شماره ۱۰۷: حسن تو همیشه در فزون باد
غزل شماره ۱۰۸: خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
غزل شماره ۱۰۹: دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
غزل شماره ۱۱۰: پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
غزل شماره ۱۱۱: عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
غزل شماره ۱۱۲: آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
غزل شماره ۱۱۳: بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
غزل شماره ۱۱۴: همای اوج سعادت به دام ما افتد
غزل شماره ۱۱۵: درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
غزل شماره ۱۱۶: کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
غزل شماره ۱۱۷: دل ما به دور رویات ز چمن فراغ دارد
غزل شماره ۱۱۸: آن کس که به دست، جام دارد
غزل شماره ۱۱۹: دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
غزل شماره ۱۲۰: بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایهبان دارد
غزل شماره ۱۲۱: هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
غزل شماره ۱۲۲: هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
غزل شماره ۱۲۳: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
غزل شماره ۱۲۴: آن که از سنبل او، غالیه تابی دارد
غزل شماره ۱۲۵: شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
غزل شماره ۱۲۶: جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
غزل شماره ۱۲۷: روشنی طلعت تو ماه ندارد
غزل شماره ۱۲۸: نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
غزل شماره ۱۲۹: اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
غزل شماره ۱۳۰: سحر بلبل حکایت با صبا کرد
غزل شماره ۱۳۱: بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
غزل شماره ۱۳۲: به آب روشن می عارفی طهارت کرد
غزل شماره ۱۳۳: صوفی نهاد دام و سر حقه، باز کرد
غزل شماره ۱۳۴: بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
غزل شماره ۱۳۵: چو باد، عزم سر کوی یار خواهم کرد
غزل شماره ۱۳۶: دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
غزل شماره ۱۳۷: دل از من برد و روی از من نهان کرد
غزل شماره ۱۳۸: یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
غزل شماره ۱۳۹: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
غزل شماره ۱۴۰: دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
غزل شماره ۱۴۱: دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
غزل شماره ۱۴۲: دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
غزل شماره ۱۴۳: سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
غزل شماره ۱۴۴: به سر جام جم آنگه نظر توانی کرد
غزل شماره ۱۴۵: چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد
غزل شماره ۱۴۶: صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
غزل شماره ۱۴۷: نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
غزل شماره ۱۴۸: یارم چو قدح به دست گیرد
غزل شماره ۱۴۹: دلم جز مهر مهرویان، طریقی بر نمیگیرد
غزل شماره ۱۵۰: ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
غزل شماره ۱۵۱: دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
غزل شماره ۱۵۲: در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
غزل شماره ۱۵۳: سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
غزل شماره ۱۵۴: راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
غزل شماره ۱۵۵: اگر روم ز پیاش فتنهها برانگیزد
غزل شماره ۱۵۶: به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
غزل شماره ۱۵۷: هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
غزل شماره ۱۵۸: من و انکار شراب! این چه حکایت باشد؟
غزل شماره ۱۵۹: نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
غزل شماره ۱۶۰: خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
غزل شماره ۱۶۱: کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
غزل شماره ۱۶۲: خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
غزل شماره ۱۶۳: گل بیرخ یار خوش نباشد
غزل شماره ۱۶۴: نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
غزل شماره ۱۶۵: مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
غزل شماره ۱۶۶: روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
غزل شماره ۱۶۷: ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
غزل شماره ۱۶۸: گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
غزل شماره ۱۶۹: یاری اندر کس نمیبینیم، یاران را چه شد؟
غزل شماره ۱۷۰: زاهد خلوتنشین، دوش به میخانه شد
غزل شماره ۱۷۱: دوش از جناب آصف، پیک بشارت آمد
غزل شماره ۱۷۲: عشق تو نهال حیرت آمد
غزل شماره ۱۷۳: در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
غزل شماره ۱۷۴: مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
غزل شماره ۱۷۵: صبا به تهنیت پیر میفروش آمد
غزل شماره ۱۷۶: سحرم دولت بیدار به بالین آمد
غزل شماره ۱۷۷: نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
غزل شماره ۱۷۸: هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
غزل شماره ۱۷۹: رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
غزل شماره ۱۸۰: ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
غزل شماره ۱۸۱: بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
غزل شماره ۱۸۲: حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
غزل شماره ۱۸۳: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
غزل شماره ۱۸۴: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
غزل شماره ۱۸۵: نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟
غزل شماره ۱۸۶: گر میفروش حاجت رندان روا کند
غزل شماره ۱۸۷: دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
غزل شماره ۱۸۸: مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کند
غزل شماره ۱۸۹: طایر دولت اگر باز گذاری بکند
غزل شماره ۱۹۰: کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
غزل شماره ۱۹۱: آن کیست کز روی کرم، با ما وفاداری کند
غزل شماره ۱۹۲: سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند؟
غزل شماره ۱۹۳: در نظربازی ما بیخبران حیرانند
غزل شماره ۱۹۴: سمنبویان غبار غم چو بنشینند، بنشانند
غزل شماره ۱۹۵: غلام نرگس مست تو تاجدارانند
غزل شماره ۱۹۶: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
غزل شماره ۱۹۷: شاهدان گر دلبری زین سان کنند
غزل شماره ۱۹۸: گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند؟
غزل شماره ۱۹۹: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
غزل شماره ۲۰۰: دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟
غزل شماره ۲۰۱: شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند
غزل شماره ۲۰۲: بود آیا که در میکدهها بگشایند
غزل شماره ۲۰۳: سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
غزل شماره ۲۰۴: یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
غزل شماره ۲۰۵: تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
غزل شماره ۲۰۶: پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
غزل شماره ۲۰۷: یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
غزل شماره ۲۰۸: خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
غزل شماره ۲۰۹: قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
غزل شماره ۲۱۰: دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
غزل شماره ۲۱۱: دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
غزل شماره ۲۱۲: یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
غزل شماره ۲۱۳: گوهر مخزن اسرار همان است که بود
غزل شماره ۲۱۴: دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
غزل شماره ۲۱۵: به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود؟
غزل شماره ۲۱۶: آن یار کز او خانه ما جای پری بود
غزل شماره ۲۱۷: مسلمانان مرا وقتی دلی بود
غزل شماره ۲۱۸: در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
غزل شماره ۲۱۹: کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
غزل شماره ۲۲۰: از دیده خون دل همه بر روی ما رود
غزل شماره ۲۲۱: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
غزل شماره ۲۲۲: از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
غزل شماره ۲۲۳: هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
غزل شماره ۲۲۴: خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
غزل شماره ۲۲۵: ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
غزل شماره ۲۲۶: ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
غزل شماره ۲۲۷: گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
غزل شماره ۲۲۸: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود؟
غزل شماره ۲۲۹: بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد
غزل شماره ۲۳۰: اگر به باده مشکین دلم کشد، شاید
غزل شماره ۲۳۱: گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
غزل شماره ۲۳۲: بر سر آنم که گر ز دست برآید
غزل شماره ۲۳۳: دست از طلب ندارم تا کام من برآید
غزل شماره ۲۳۴: چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
غزل شماره ۲۳۵: زهی خجسته زمانی که یار بازآید
غزل شماره ۲۳۶: اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
غزل شماره ۲۳۷: نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
غزل شماره ۲۳۸: جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
غزل شماره ۲۳۹: رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
غزل شماره ۲۴۰: ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
غزل شماره ۲۴۱: معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
غزل شماره ۲۴۲: بیا که رایت منصور پادشاه رسید
غزل شماره ۲۴۳: بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
غزل شماره ۲۴۴: معاشران، گره از زلف یار باز کنید
غزل شماره ۲۴۵: الا ای طوطی گویای اسرار
غزل شماره ۲۴۶: عید است و آخر گل و یاران در انتظار
غزل شماره ۲۴۷: صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
غزل شماره ۲۴۸: ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
غزل شماره ۲۴۹: ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
غزل شماره ۲۵۰: روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
غزل شماره ۲۵۱: شب وصل است و طی شد نامه هجر
غزل شماره ۲۵۲: گر بود عمر، به میخانه رسم بار دگر
غزل شماره ۲۵۳: ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
غزل شماره ۲۵۴: دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
غزل شماره ۲۵۵: یوسف گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
غزل شماره ۲۵۶: نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
غزل شماره ۲۵۷: روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
غزل شماره ۲۵۸: هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
غزل شماره ۲۵۹: منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
غزل شماره ۲۶۰: ای سرو ناز حسن که خوش میروی به ناز
غزل شماره ۲۶۱: درآ که در دل خسته توان درآید باز
غزل شماره ۲۶۲: حال خونین دلان که گوید باز؟
غزل شماره ۲۶۳: بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
غزل شماره ۲۶۴: خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
غزل شماره ۲۶۵: برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
غزل شماره ۲۶۶: دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
غزل شماره ۲۶۷: ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
غزل شماره ۲۶۸: گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
غزل شماره ۲۶۹: دلا، رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
غزل شماره ۲۷۰: درد عشقی کشیدهام که مپرس
غزل شماره ۲۷۱: دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
غزل شماره ۲۷۲: باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
غزل شماره ۲۷۳: اگر رفیق شفیقی، درست پیمان باش
غزل شماره ۲۷۴: به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش
غزل شماره ۲۷۵: صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
غزل شماره ۲۷۶: باغبان گر پنجروزی صحبت گل بایدش
غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
غزل شماره ۲۷۸: شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
غزل شماره ۲۷۹: خوشا شیراز و وضع بیمثالش
غزل شماره ۲۸۰: چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
غزل شماره ۲۸۱: یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
غزل شماره ۲۸۲: ببرد از من قرار و طاقت و هوش
غزل شماره ۲۸۳: سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
غزل شماره ۲۸۴: هاتفی از گوشه میخانه دوش
غزل شماره ۲۸۵: در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
غزل شماره ۲۸۶: دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
غزل شماره ۲۸۷: ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
غزل شماره ۲۸۸: کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
غزل شماره ۲۸۹: مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
غزل شماره ۲۹۰: دلم رمیده شد و غافلم من درویش
غزل شماره ۲۹۱: ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
غزل شماره ۲۹۲: قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
غزل شماره ۲۹۳: بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
غزل شماره ۲۹۴: در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
غزل شماره ۲۹۵: سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
غزل شماره ۲۹۶: طالع اگر مدد دهد، دامنش آورم به کف
غزل شماره ۲۹۷: زبان خامه ندارد سر بیان فراق
غزل شماره ۲۹۸: مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
غزل شماره ۲۹۹: اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
غزل شماره ۳۰۰: هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
غزل شماره ۳۰۱: ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
غزل شماره ۳۰۲: خوش خبر باشی ای نسیم شمال
غزل شماره ۳۰۳: شممت روح وداد و شمت برق وصال
غزل شماره ۳۰۴: دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
غزل شماره ۳۰۵: به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
غزل شماره ۳۰۶: اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
غزل شماره ۳۰۷: هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
غزل شماره ۳۰۸: ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
غزل شماره ۳۰۹: عشقبازی و جوانی و شراب لعلفام
غزل شماره ۳۱۰: مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
غزل شماره ۳۱۱: عاشق روی جوانی خوش نوخاستهام
غزل شماره ۳۱۲: بشری اذ السلامة حلت بذی سلم
غزل شماره ۳۱۳: بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
غزل شماره ۳۱۴: دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
غزل شماره ۳۱۵: به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
غزل شماره ۳۱۶: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
غزل شماره ۳۱۷: فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
غزل شماره ۳۱۸: مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
غزل شماره ۳۱۹: سالها پیروی مذهب رندان کردم
غزل شماره ۳۲۰: دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
غزل شماره ۳۲۱: هر چند پیر و خستهدل و ناتوان شدم
غزل شماره ۳۲۲: خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
غزل شماره ۳۲۳: ز دست کوته خود زیر بارم
غزل شماره ۳۲۴: گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
غزل شماره ۳۲۵: گر دست دهد خاک کف پای نگارم
غزل شماره ۳۲۶: در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
غزل شماره ۳۲۷: مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
غزل شماره ۳۲۸: من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟
غزل شماره ۳۲۹: جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
غزل شماره ۳۳۰: تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
غزل شماره ۳۳۱: به تیغم گر کشد دستش نگیرم
غزل شماره ۳۳۲: مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
غزل شماره ۳۳۳: نماز شام غریبان چو گریه آغازم
غزل شماره ۳۳۴: گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
غزل شماره ۳۳۵: در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
غزل شماره ۳۳۶: مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
غزل شماره ۳۳۷: چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
غزل شماره ۳۳۸: من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
غزل شماره ۳۳۹: خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
غزل شماره ۳۴۰: من که از آتش دل چون خم می در جوشم
غزل شماره ۳۴۱: گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
غزل شماره ۳۴۲: حجاب چهره جان میشود غبار تنم
غزل شماره ۳۴۳: چل سال بیش رفت که من لاف میزنم
غزل شماره ۳۴۴: عمریست تا من در طلب، هر روز گامی میزنم
غزل شماره ۳۴۵: بی تو ای سرو روان، با گل و گلشن چه کنم؟
غزل شماره ۳۴۶: من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
غزل شماره ۳۴۷: صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم؟
غزل شماره ۳۴۸: دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
غزل شماره ۳۴۹: دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
غزل شماره ۳۵۰: به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
غزل شماره ۳۵۱: حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
غزل شماره ۳۵۲: روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
غزل شماره ۳۵۳: من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
غزل شماره ۳۵۴: به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
غزل شماره ۳۵۵: حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
غزل شماره ۳۵۶: گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
غزل شماره ۳۵۷: در خرابات مغان نور خدا میبینم
غزل شماره ۳۵۸: غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
غزل شماره ۳۵۹: خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
غزل شماره ۳۶۰: گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
غزل شماره ۳۶۱: آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
غزل شماره ۳۶۲: دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
غزل شماره ۳۶۳: دردم از یار است و درمان نیز هم
غزل شماره ۳۶۴: ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
غزل شماره ۳۶۵: عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
غزل شماره ۳۶۶: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
غزل شماره ۳۶۷: فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
غزل شماره ۳۶۸: خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
غزل شماره ۳۶۹: ما ز یاران چشم یاری داشتیم
غزل شماره ۳۷۰: صلاح از ما چه میجویی؟ که مستان را صلا گفتیم
غزل شماره ۳۷۱: ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
غزل شماره ۳۷۲: بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
غزل شماره ۳۷۳: خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
غزل شماره ۳۷۴: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
غزل شماره ۳۷۵: صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
غزل شماره ۳۷۶: دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
غزل شماره ۳۷۷: ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غزل شماره ۳۷۸: ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
غزل شماره ۳۷۹: سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
غزل شماره ۳۸۰: بارها گفتهام و بار دگر میگویم
غزل شماره ۳۸۱: گرچه ما بندگان پادشهیم
غزل شماره ۳۸۲: فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
غزل شماره ۳۸۳: چندان که گفتم غم با طبیبان
غزل شماره ۳۸۴: میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
غزل شماره ۳۸۵: یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
غزل شماره ۳۸۶: خدا را کم نشین با خرقه پوشان
غزل شماره ۳۸۷: شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
غزل شماره ۳۸۸: بهار و گل طربانگیز گشت و توبهشکن
غزل شماره ۳۸۹: چو گل هر دم به بویت جامه در تن
غزل شماره ۳۹۰: افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
غزل شماره ۳۹۱: خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن؟
غزل شماره ۳۹۲: دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
غزل شماره ۳۹۳: منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
غزل شماره ۳۹۴: ای روی ماهمنظر تو نوبهار حسن
غزل شماره ۳۹۵: گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
غزل شماره ۳۹۶: صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
غزل شماره ۳۹۷: ز در در آ و شبستان ما منور کن
غزل شماره ۳۹۸: ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
غزل شماره ۳۹۹: کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
غزل شماره ۴۰۰: بالابلند عشوهگر نقشباز من
غزل شماره ۴۰۱: چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
غزل شماره ۴۰۲: نکتهای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین
غزل شماره ۴۰۳: شراب لعلکش و روی مهجبینان بین
غزل شماره ۴۰۴: میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این
غزل شماره ۴۰۵: به جان پیر خرابات و حق صحبت او
غزل شماره ۴۰۶: گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
غزل شماره ۴۰۷: مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
غزل شماره ۴۰۸: ای آفتاب آینه دار جمال تو
غزل شماره ۴۰۹: ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
غزل شماره ۴۱۰: ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
غزل شماره ۴۱۱: تاب بنفشه میدهد طره مشکسای تو
غزل شماره ۴۱۲: مرا چشمیست خونافشان ز دست آن کمانابرو
غزل شماره ۴۱۳: خط عذار یار که بگرفت ماه از او
غزل شماره ۴۱۴: گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
غزل شماره ۴۱۵: ای پیک راستان خبر یار ما بگو
غزل شماره ۴۱۶: خنک نسیم معنبر شمامهای دلخواه
غزل شماره ۴۱۷: عیشم مدام است، از لعل دلخواه
غزل شماره ۴۱۸: گر تیغ بارد در کوی آن ماه
غزل شماره ۴۱۹: وصال او ز عمر جاودان به
غزل شماره ۴۲۰: ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه؟
غزل شماره ۴۲۱: در سرای مغان رفته بود و آب زده
غزل شماره ۴۲۲: ای که با سلسله زلف دراز آمدهای
غزل شماره ۴۲۳: دوش رفتم به در میکده خوابآلوده
غزل شماره ۴۲۴: از من جدا مشو که توام نور دیدهای
غزل شماره ۴۲۵: دامنکشان همیشد در شرب زرکشیده
غزل شماره ۴۲۶: از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه
غزل شماره ۴۲۷: چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
غزل شماره ۴۲۸: سحرگاهان که مخمور شبانه
غزل شماره ۴۲۹: ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
غزل شماره ۴۳۰: به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
غزل شماره ۴۳۱: لبش میبوسم و در میکشم می
غزل شماره ۴۳۲: مخمور جام عشقم، ساقی بده شرابی
غزل شماره ۴۳۳: ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
غزل شماره ۴۳۴: ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
غزل شماره ۴۳۵: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
غزل شماره ۴۳۶: آن غالیهخط گر سوی ما نامه نوشتی
غزل شماره ۴۳۷: ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
غزل شماره ۴۳۸: سبت سلمیٰ بصدغیها فؤادی
غزل شماره ۴۳۹: دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
غزل شماره ۴۴۰: سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
غزل شماره ۴۴۱: چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
غزل شماره ۴۴۲: به جان او که گرم دسترس به جان بودی
غزل شماره ۴۴۳: چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
غزل شماره ۴۴۴: شهریست پرظریفان وز هر طرف نگاری
غزل شماره ۴۴۵: تو را که هر چه مراد است در جهان داری
غزل شماره ۴۴۶: صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
غزل شماره ۴۴۷: بیا با ما مورز این کینهداری
غزل شماره ۴۴۸: ای که در کوی خرابات مقامی داری
غزل شماره ۴۴۹: ای که مهجوری عشاق روا میداری
غزل شماره ۴۵۰: روزگاریست که ما را نگران میداری
غزل شماره ۴۵۱: خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
غزل شماره ۴۵۲: طفیل هستی عشقند آدمی و پری
غزل شماره ۴۵۳: ای که دایم به خویش مغروری
غزل شماره ۴۵۴: ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
غزل شماره ۴۵۵: عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
غزل شماره ۴۵۶: نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
غزل شماره ۴۵۷: هزار جهد بکردم که یار من باشی
غزل شماره ۴۵۸: ای دل آندم که خراب از می گلگون باشی
غزل شماره ۴۵۹: زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی
غزل شماره ۴۶۰: سلیمیٰ منذ حلت بالعراق
غزل شماره ۴۶۱: کتبت قصة شوقی و مدمعی باکی
غزل شماره ۴۶۲: یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
غزل شماره ۴۶۳: سلام الله ما کر اللیالی
غزل شماره ۴۶۴: بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
غزل شماره ۴۶۵: رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
غزل شماره ۴۶۶: این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
غزل شماره ۴۶۷: زان می عشق، کز او پخته شود هر خامی
غزل شماره ۴۶۸: که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
غزل شماره ۴۶۹: أتت روائح رند الحمیٰ و زاد غرامی
غزل شماره ۴۷۰: سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
غزل شماره ۴۷۱: ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
غزل شماره ۴۷۲: احمد الله علی معدلة السلطان
غزل شماره ۴۷۳: وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
غزل شماره ۴۷۴: هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
غزل شماره ۴۷۵: گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
غزل شماره ۴۷۶: نسیم صبح سعادت! بدان نشان که تو دانی
غزل شماره ۴۷۷: دو یار زیرک و از باده کهن دو منی
غزل شماره ۴۷۸: نوش کن جام شراب یک منی
غزل شماره ۴۷۹: صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
غزل شماره ۴۸۰: ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
غزل شماره ۴۸۱: بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
غزل شماره ۴۸۲: ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
غزل شماره ۴۸۳: سحرگه رهروی در سرزمینی
غزل شماره ۴۸۴: تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
غزل شماره ۴۸۵: ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
غزل شماره ۴۸۶: بلبل، ز شاخ سرو، به گلبانگ پهلوی
غزل شماره ۴۸۷: ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
غزل شماره ۴۸۸: سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
غزل شماره ۴۸۹: ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
غزل شماره ۴۹۰: در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
غزل شماره ۴۹۱: به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
غزل شماره ۴۹۲: سلامی چو بوی خوش آشنایی
غزل شماره ۴۹۳: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دیوان حافظ : تاریخچه دیوان حافظ
دیوان حافظ، اثری جاودان و ارزشمند در ادبیات فارسی است که به حق یکی از شاهکارهای شعر عرفانی جهان به شمار میرود. اشعار حافظ با مضامین عمیق عرفانی، عاشقانه و اجتماعی، قرنهاست که قلب میلیونها ایرانی را به خود مشغول کرده است. در این مقاله، به بررسی تاریخچه دیوان حافظ و چگونگی شکلگیری این اثر ارزشمند خواهیم پرداخت.
تاریخچه دیوان حافظ
در مورد تاریخ دقیق گردآوری دیوان حافظ، اطلاعات قطعی و دقیقی در دست نیست. با این حال، بر اساس شواهد موجود، میتوان گفت که گردآوری اشعار حافظ در قالب یک دیوان واحد، پس از درگذشت شاعر و توسط شاگردان و دوستداران وی آغاز شده است.
عوامل موثر در شکلگیری دیوان حافظ
- محبوبیت اشعار حافظ: محبوبیت بسیار زیاد اشعار حافظ در میان مردم، یکی از مهمترین دلایل گردآوری دیوان وی بوده است. مردم به دلیل زیبایی کلام، عمق مفاهیم و تاثیرگذاری اشعار حافظ، خواستار جمعآوری و حفظ آنها بودند.
- کثرت نسخههای دستنویس: پس از درگذشت حافظ، نسخههای متعددی از اشعار وی به صورت دستنویس در دست مردم بود. این نسخهها حاوی تفاوتهایی در تعداد ابیات، ترتیب غزلیات و حتی برخی از ابیات بودند.
- تلاش برای حفظ و نشر آثار حافظ: شاگردان و دوستداران حافظ، با هدف حفظ و نشر آثار استاد خود، به گردآوری و تصحیح نسخههای مختلف پرداختند.
- اهمیت اشعار حافظ در فرهنگ و ادبیات فارسی: اشعار حافظ به سرعت در فرهنگ و ادبیات فارسی نفوذ کرد و به یکی از منابع مهم الهام برای شاعران بعدی تبدیل شد.
مراحل شکلگیری دیوان حافظ
- گردآوری نسخههای مختلف: در مرحله اول، نسخههای مختلف دستنویس اشعار حافظ جمعآوری شد.
- تصحیح و ویرایش: نسخههای جمعآوری شده، مورد بررسی و تصحیح قرار گرفتند تا اختلافات موجود در آنها برطرف شود.
- طبقهبندی و تنظیم: اشعار حافظ بر اساس موضوع، قافیه و سایر ویژگیها، طبقهبندی و تنظیم شدند.
- اضافه شدن مقدمه و شرحها: به تدریج، مقدمههایی بر دیوان حافظ نوشته شد و برخی از ابیات نیز با شرح و تفسیر همراه شدند.
ویژگیهای دیوان حافظ
- تنوع مضامین: دیوان حافظ، شامل طیف گستردهای از مضامین از جمله عشق، عرفان، اجتماعی، سیاسی و طنز است.
- زبان شیوا و روان: زبان ساده و روان حافظ، یکی از دلایل اصلی محبوبیت وی است.
- عرفان ناب: اشعار حافظ، سرشار از مفاهیم عمیق عرفانی است که خواننده را به تفکر و تعمق وا میدارد.
- تاثیرگذاری بر فرهنگ و ادبیات: دیوان حافظ، بر فرهنگ و ادبیات فارسی و بسیاری از زبانهای دیگر تاثیر شگرفی گذاشته است.
دیوان حافظ میراثی گرانبها
دیوان حافظ، میراثی گرانبها از شاعری بزرگ است که قرنهاست به عنوان یکی از منابع مهم الهام و معرفت برای انسانها عمل میکند. این اثر ارزشمند، با زبان شیوا و مضامین عمیق خود، همچنان در دل مردم جای دارد و به عنوان یکی از نمادهای هویت فرهنگی ایرانی شناخته میشود.
مروری بر زندگینامه حافظ
مروری بر زندگینامه حافظ: شاعر بلندآوازه ایران
خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، شاعری است که نامش با ادبیات فارسی عجین شده است. اشعار او، قرنهاست که قلب ایرانیان را به خود مشغول کرده و در فرهنگ و ادبیات ما جایگاهی ویژه دارد. در این مقاله، به بررسی اجمالی زندگی و آثار این شاعر بزرگ خواهیم پرداخت.
زندگی حافظ
اطلاعات دقیقی از زندگی شخصی حافظ در دست نیست. بسیاری از آنچه درباره او میدانیم، از خود اشعارش و روایات شفاهی است. حافظ حدود سال ۷۲۷ هجری قمری در شیراز متولد شد. وی در جوانی قرآن را حفظ کرد و به همین دلیل به او حافظ میگفتند. حافظ نه تنها به حفظ قرآن پرداخت، بلکه به تحصیل علوم ادبی و عرفانی نیز اهتمام ورزید.
حافظ در شیراز زیست و در همین شهر نیز درگذشت. آرامگاه او در حافظیه شیراز، یکی از زیباترین آرامگاههای ایران و مقصدی برای دوستداران شعر و ادب است.
آثار حافظ
تنها اثر برجای مانده از حافظ، دیوان حافظ است. دیوان حافظ شامل مجموعه غزلهایی است که با زبان شیوا و مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه سروده شدهاند. غزلهای حافظ، علاوه بر زیبایی ادبی، حاوی مفاهیم فلسفی و اجتماعی عمیقی هستند.
ویژگیهای شعر حافظ:
- زبان ساده و روان: حافظ از زبانی ساده و روان استفاده میکرد که باعث میشد همه مردم بتوانند از شعرهای او لذت ببرند.
- عرفان و عشق: عرفان و عشق دو مضمون اصلی در اشعار حافظ هستند. او به زبان شعر، به جستجوی حقیقت و عشق الهی پرداخت.
- تصویرپردازی زیبا: حافظ با استفاده از تصاویر زیبا و خیالانگیز، دنیایی پر از زیبایی را در مقابل چشمان خواننده مجسم میکرد.
- طنز و شوخطبعی: حافظ گاهی نیز از طنز و شوخطبعی در اشعار خود استفاده میکرد تا به نقد برخی از مسائل اجتماعی بپردازد.
جایگاه حافظ در ادبیات فارسی
حافظ، یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی است. اشعار او نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز شناخته شده و مورد تحسین قرار گرفته است. حافظ، با زبان شعر، به بیان احساسات و اندیشههای عمیق انسانی پرداخت و به همین دلیل، شعرهای او همواره تازه و زنده هستند.
اهمیت دیوان حافظ:
- منبع الهام: دیوان حافظ، برای شاعران و نویسندگان بسیاری، منبع الهام و ایده بوده است.
- کتاب تفأل: در فرهنگ ایرانی، به دیوان حافظ به عنوان کتاب تفأل نگاه میشود و مردم برای گرفتن فال به آن مراجعه میکنند.
- نماد هویت ایرانی: حافظ، یکی از نمادهای هویت فرهنگی ایران است و اشعار او در مناسبتهای مختلف خوانده میشود.
حافظ شاعری در قلبها
حافظ، شاعری است که با اشعارش به قلبها راه یافت. او با زبان ساده و شیوای خود، مفاهیم عمیق عرفانی و انسانی را بیان کرد و به یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی تبدیل شد. دیوان حافظ، میراثی گرانبها است که باید آن را گرامی داشت و به نسلهای آینده منتقل کرد.
کلمات کلیدی: حافظ، دیوان حافظ، شعر فارسی، عرفان، ادبیات فارسی
بررسی سبک شعری حافظ
بررسی سبک شعری حافظ: شاعری که زبان عشق را مینوازد
حافظ شیرازی، شاعر نامدار ایران، با دیوان غزلیات خود، جایگاهی والا در ادبیات فارسی یافته است. سبک شعری او، ترکیبی بینظیر از عقل و عشق، عرفان و واقعیت، و زبان ساده و عمیق است. در این مقاله، به بررسی دقیقتر سبک شعری حافظ خواهیم پرداخت و تلاش خواهیم کرد تا به عمق زیباییها و ظرافتهای شعر او پی ببریم.
ویژگیهای بارز سبک شعری حافظ
- تلفیق عقل و عشق: یکی از برجستهترین ویژگیهای شعر حافظ، تلفیق عقل و عشق است. او با زبانی ساده و روان، به بیان عمیقترین مفاهیم عرفانی پرداخته و در عین حال، عشق زمینی و آسمانی را به زیبایی به تصویر کشیده است.
- زبان ساده و روان: حافظ از زبانی ساده و روان استفاده میکرد که همه مردم بتوانند از شعرهای او لذت ببرند. این سادگی زبان، مانع از انتقال مفاهیم عمیق عرفانی نشده است.
- تصویرپردازی قوی: حافظ با استفاده از تصاویر زیبا و خیالانگیز، دنیایی پر از زیبایی را در مقابل چشمان خواننده مجسم میکرد. این تصویرپردازیها، به شعر او عمق و زیبایی خاصی بخشیده است.
- طنز و شوخطبعی: حافظ گاهی نیز از طنز و شوخطبعی در اشعار خود استفاده میکرد تا به نقد برخی از مسائل اجتماعی بپردازد. این ویژگی، به شعر او طراوت و جذابیت بخشیده است.
- موسیقی کلام: موسیقی کلام در شعر حافظ، بسیار مهم است. او با انتخاب کلمات و ترکیبات مناسب، موسیقی خاصی را در شعر خود ایجاد کرده است که بر روح و جان شنونده تأثیر میگذارد.
- عرفان و فلسفه: اشعار حافظ، سرشار از مفاهیم عرفانی و فلسفی است. او به زبان شعر، به جستجوی حقیقت و عشق الهی پرداخته است.
دیوان حافظ: گنجینهای از شعر و عرفان
دیوان حافظ، مجموعه غزلهایی است که به زبان فارسی سروده شدهاند. این دیوان، یکی از پراستقبالترین کتابهای ادبیات فارسی است و در طول قرنها، همواره مورد توجه بوده است. در دیوان حافظ، میتوانیم شاهد تمام ویژگیهایی باشیم که در بالا به آنها اشاره شد.
- مثال: در بیت معروف “باده بده تا غم دل از دل برود/ چند به خیال زلف یار آشود”، حافظ به زیبایی تلفیق عقل و عشق را به تصویر کشیده است.
- مثال: در بیت “آتش در نیستان عشق هر دم بر آرد/ سوزد نیها را، بماند این آتش” حافظ با استفاده از تصویرپردازی قوی، به بیان عشق سوزان و پایدار پرداخته است.
تأثیر سبک شعری حافظ بر ادبیات فارسی
سبک شعری حافظ، تأثیر بسیار زیادی بر ادبیات فارسی داشته است. بسیاری از شاعران پس از حافظ، تحت تأثیر سبک او شعر سرودهاند. ویژگیهای سبک شعری حافظ، همچون زبان ساده، تصویرپردازی قوی و عرفان، در شعر شاعران بعدی نیز دیده میشود.
ترکیبی بینظیر از عقل و عشق
سبک شعری حافظ، ترکیبی بینظیر از عقل و عشق، عرفان و واقعیت است. او با زبانی ساده و روان، به بیان عمیقترین مفاهیم عرفانی پرداخته و در عین حال، عشق زمینی و آسمانی را به زیبایی به تصویر کشیده است. دیوان حافظ، گنجینهای از شعر و عرفان است که در طول قرنها، همواره مورد توجه بوده است.
کلمات کلیدی: حافظ، دیوان حافظ، سبک شعری حافظ، عرفان، عشق، ادبیات فارسی، تصویرپردازی، موسیقی کلام
تاثیر حافظ بر ادبیات فارسی
تأثیر عمیق دیوان کامل حافظ بر ادبیات فارسی
حافظ شیرازی، شاعری است که نامش با ادبیات فارسی عجین شده است. دیوان کامل حافظ، گنجینهای از غزلهای عاشقانه، عرفانی و اجتماعی است که قرنهاست بر ادبیات فارسی سایه افکنده است. تأثیر دیوان کامل حافظ بر ادبیات فارسی به حدی است که میتوان گفت بدون مطالعه و شناخت آثار او، درک بسیاری از شاعران پس از وی دشوار خواهد بود. در این مقاله، به بررسی اجمالی تأثیر عمیق دیوان کامل حافظ بر ادبیات فارسی خواهیم پرداخت.
دیوان کامل حافظ: الهامبخش شاعران
دیوان کامل حافظ، برای شاعران پس از خود، همواره منبع الهامی بینظیر بوده است. بسیاری از شاعران، با الهام از سبک، زبان و مضامین دیوان کامل حافظ، آثار خود را خلق کردهاند. استفاده از تشبیهات، استعارهها و صنایع ادبی بهکار رفته در دیوان کامل حافظ، به یکی از ویژگیهای بارز شعر فارسی تبدیل شده است.
زبان و سبک بیبدیل حافظ
زبان ساده و روان، همراه با عمق مفاهیم عرفانی و فلسفی، یکی از ویژگیهای بارز دیوان کامل حافظ است. این سبک بیبدیل، به سرعت در میان شاعران و ادیبان رواج یافت و به عنوان یک الگو برای سرودن شعر پذیرفته شد. بسیاری از شاعران، تلاش کردهاند تا به سبک حافظ شعر بگویند، اما کمتر کسی توانسته است به پای او برسد.
مضامین متنوع در دیوان کامل حافظ
دیوان کامل حافظ، شامل طیف گستردهای از مضامین است. از عشق و عاشقی و مفاهیم عرفانی گرفته تا انتقادات اجتماعی و سیاسی، همگی در دیوان کامل حافظ به چشم میخورد. این تنوع مضامین، باعث شده است که دیوان کامل حافظ، برای مخاطبان مختلف جذاب باشد و هر کسی بتواند در آن چیزی برای خود بیابد.
حافظ؛ شاعری برای همه اعصار
یکی از دلایل مهم تأثیرگذاری دیوان کامل حافظ بر ادبیات فارسی، این است که اشعار او برای همه اعصار قابل فهم و مرتبط است. مضامین انسانی و اجتماعی مطرح شده در دیوان کامل حافظ، همچنان در دنیای امروز نیز مدرن بودن خود را حفظ کردهاند.
دیوان کامل حافظ و فرهنگ ایرانی
دیوان کامل حافظ، تنها یک اثر ادبی نیست، بلکه به بخشی جداییناپذیر از فرهنگ ایرانی تبدیل شده است. فال حافظ، یکی از معروفترین سنتهای ایرانی است که بر اساس دیوان کامل حافظ انجام میشود. همچنین، بسیاری از ضربالمثلها و اصطلاحات رایج در زبان فارسی، برگرفته از دیوان کامل حافظ است.
میراثی گرانبها برای ادبیات فارسی
دیوان کامل حافظ، میراثی گرانبها برای ادبیات فارسی است. تأثیر عمیق این دیوان بر شاعران و ادیبان پس از خود، نشان از ارزش و اهمیت آن دارد. دیوان کامل حافظ، با زبان ساده و روان، مفاهیم عمیق عرفانی و انسانی را بیان کرده است و به همین دلیل، همواره مورد توجه و علاقه بوده است.
کلمات کلیدی: دیوان کامل حافظ، ادبیات فارسی، حافظ شیرازی، شعر فارسی، عرفان، فرهنگ ایرانی، تأثیر حافظ
فال حافظ و جایگاه آن در فرهنگ ایرانی
فال حافظ و جایگاه آن در فرهنگ ایرانی
فال حافظ، یکی از آیینهای سنتی و کهن ایرانی است که ریشه در فرهنگ و ادبیات غنی این سرزمین دارد. این رسم، از دیرباز تاکنون در میان ایرانیان رواج داشته و همچنان به عنوان یکی از روشهای پیشبینی آینده و دریافت راهنمایی مورد توجه است. در این مقاله، به بررسی جایگاه فال حافظ در فرهنگ ایرانی و ارتباط آن با غزلیات کامل حافظ خواهیم پرداخت.
غزلیات کامل حافظ: دریایی از حکمت و معرفت
غزلیات کامل حافظ، گنجینهای ارزشمند از شعر و عرفان است که در آن، حکمت، عشق، عرفان و واقعیت زندگی به زیباترین شکل ممکن بیان شده است. هر یک از غزلهای حافظ، دنیایی از معانی و مفاهیم را در خود جای داده است که میتواند برای هر فردی در هر موقعیتی راهگشا باشد.
فال حافظ: تفسیر غزلیات کامل حافظ
فال حافظ، در واقع نوعی تفسیر از غزلیات کامل حافظ است. با انتخاب تصادفی یک بیت یا غزل از دیوان حافظ، افراد سعی میکنند تا با توجه به موقعیت و نیت خود، معنای آن را برای خود تفسیر کنند. این تفسیر، اغلب بر اساس احساسات شخصی و شناخت فرد از مفاهیم عرفانی و ادبی است.
جایگاه فال حافظ در فرهنگ ایرانی
فال حافظ، در طول تاریخ، جایگاه ویژهای در فرهنگ ایرانی داشته است. برخی از دلایل این جایگاه ویژه عبارتند از:
- تسکین روح و روان: فال حافظ، با ایجاد امید و انگیزه، به تسکین روح و روان افراد کمک میکند.
- دریافت راهنمایی: بسیاری از افراد، با گرفتن فال حافظ، به دنبال یافتن راهنمایی و پاسخ به پرسشهای خود هستند.
- ارتباط با گذشته: فال حافظ، نوعی ارتباط با گذشته و سنتهای ایرانی است.
- تقویت روحیه امیدواری: فال حافظ، با تاکید بر جنبههای مثبت زندگی، به تقویت روحیه امیدواری در افراد کمک میکند.
غزلیات کامل حافظ و فال
غزلیات کامل حافظ، به دلیل عمق معانی و زیبایی کلام، بهترین منبع برای گرفتن فال است. هر بیت از غزلیات کامل حافظ، حاوی پیامی است که میتواند برای فردی که فال میگیرد، راهگشا باشد.
اهمیت تفسیر صحیح غزلیات کامل حافظ
تفسیر صحیح غزلیات کامل حافظ، برای گرفتن فال دقیق و موثر بسیار مهم است. تفسیر باید با توجه به متن غزل، موقعیت فرد و نیت او انجام شود.
آیین سنتی و کهن ایرانی
فال حافظ، با تکیه بر غزلیات کامل حافظ، به عنوان یکی از آیینهای سنتی و کهن ایرانی، همچنان جایگاه ویژهای در فرهنگ این سرزمین دارد. این رسم، علاوه بر جنبه تفریحی، میتواند به افراد در حل مشکلات و تصمیمگیریهای مهم کمک کند. با این حال، باید توجه داشت که فال حافظ، یک روش علمی برای پیشبینی آینده نیست و تنها میتواند به عنوان یک راهنمایی معنوی مورد استفاده قرار گیرد.
کلمات کلیدی: فال حافظ، غزلیات کامل حافظ، دیوان حافظ، فرهنگ ایرانی، عرفان، شعر فارسی، تفسیر، راهنمایی، امید
معروفترین شعر حفظ کدام است؟
معروفترین شعر حافظ کدام است؟ تفسیر سه غزل ماندگار
حافظ شیرازی، شاعری است که دیوان کامل غزلیاتش، گنجینه ای از شعر و عرفان است. هر یک از غزلهای حافظ، دنیایی از معانی و مفاهیم را در خود جای داده است که برای هر فردی در هر موقعیتی راهگشا باشد. انتخاب معروفترین شعر حافظ، کاری دشوار است چرا که بسیاری از غزلهای او به دلایل مختلفی چون زیبایی کلام، عمق مفاهیم و تطبیق با شرایط مختلف زندگی، شهرت یافتهاند. اما در این مقاله، به بررسی سه غزل بسیار معروف حافظ میپردازیم و تلاش میکنیم تا به تفسیر ساده و قابل فهمی از آنها برسیم.
غزل اول: “باده بده تا غم دل از دل برود”
این غزل یکی از مشهورترین غزلهای حافظ است. در این غزل، شاعر با زبانی شیوا و ساده، به بیان تمایل خود برای فراموشی غمها و رنجها با نوشیدن باده میپردازد. اما باده در اینجا تنها یک نوشیدنی نیست، بلکه نماد فراموشی غمها و رسیدن به آرامش درونی است.
- تفسیر: در این غزل، حافظ از باده به عنوان نمادی از عشق و معرفت یاد میکند. او معتقد است که با نوشیدن جام عشق، میتوان به آرامش درونی رسید و از بند غمها رها شد.
غزل دوم: “دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر”
این غزل نیز یکی از مشهورترین غزلهای حافظ است که به “غزل چراغ” معروف است. در این غزل، حافظ با زبانی طنزآمیز، به انتقاد از کسانی میپردازد که به دنبال ظاهر دین هستند و از باطن آن غافلند.
- تفسیر: حافظ در این غزل، به دنبال کسانی میگردد که باطن دین را درک کرده باشند و نه فقط به ظاهر آن بسنده کنند. او معتقد است که دین باید در عمل و رفتار انسانها نمود پیدا کند و نه تنها در گفتار.
غزل سوم: “زلف آشفته و خمار آلوده و مست”
این غزل، یکی از عاشقانهترین غزلهای حافظ است. در این غزل، شاعر به توصیف زیبایی معشوق خود میپردازد و از او درخواست عشق و محبت میکند.
- تفسیر: در این غزل، حافظ عشق را به عنوان نیرویی قدرتمند و جذاب توصیف میکند که میتواند انسان را به سوی خود بکشاند. او معتقد است که عشق، نیرویی است که میتواند همه چیز را متحول کند.
لیست کامل غزلیات حافظ: گنجینهای از شعر و عرفان
لیست کامل غزلیات حافظ، گنجینهای ارزشمند از شعر و عرفان است که در طول قرنها، همواره مورد توجه بوده است. هر یک از غزلهای حافظ، دنیایی از معانی و مفاهیم را در خود جای داده است که میتواند برای هر فردی در هر موقعیتی راهگشا باشد.
معروفترین شعر حافظ
انتخاب معروفترین شعر حافظ، کاری دشوار است زیرا هر یک از غزلهای او به دلایلی خاص، شهرت یافتهاند. در این مقاله، به بررسی سه غزل بسیار معروف حافظ پرداختیم و تلاش کردیم تا به تفسیر ساده و قابل فهمی از آنها برسیم. با مطالعه لیست کامل غزلیات حافظ، میتوان به عمق و زیبایی شعر این شاعر بزرگ پی برد و از آن لذت برد.
نکات مهم:
- تفسیر غزلهای حافظ، کاری پیچیده و چند وجهی است و هر فردی میتواند با توجه به دیدگاه و شناخت خود، تفسیر متفاوتی از یک غزل ارائه دهد.
- غزلهای حافظ، تنها به زبان فارسی نیستند و به بسیاری از زبانهای دیگر نیز ترجمه شدهاند.
- دیوان کامل غزلیات حافظ، یکی از پراستقبالترین کتابهای ادبیات فارسی است و در طول قرنها، همواره مورد توجه بوده است.
کلمات کلیدی: حافظ، غزل، دیوان کامل غزلیات حافظ، شعر فارسی، عرفان، تفسیر، ادبیات کلاسیک
چند غزل ساده از حافظ
چند غزل ساده از حافظ: دریچهای به دنیای شعر و عرفان
حافظ شیرازی، شاعری است که دیوان کامل غزلیاتش، گنجینهای از شعر و عرفان است. اگرچه بسیاری از غزلهای حافظ، مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی دارند، اما برخی از غزلهای او با زبانی ساده و روان، معانی روشنی را به مخاطب منتقل میکنند. در این مقاله، به بررسی سه غزل ساده از حافظ میپردازیم که برای درک بهتر شعر این شاعر بزرگ، بسیار مفید هستند.
غزل اول: “باده بده تا غم دل از دل برود”
این غزل یکی از معروفترین و سادهترین غزلهای حافظ است. در این غزل، شاعر با زبانی شیوا و روان، به بیان تمایل خود برای فراموشی غمها و رنجها با نوشیدن باده میپردازد. اما باده در اینجا تنها یک نوشیدنی نیست، بلکه نماد فراموشی غمها و رسیدن به آرامش درونی است.
- تفسیر: در این غزل، حافظ از باده به عنوان نمادی از عشق و معرفت یاد میکند. او معتقد است که با نوشیدن جام عشق، میتوان به آرامش درونی رسید و از بند غمها رها شد.
غزل دوم: “دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر”
این غزل نیز یکی از غزلهای ساده و در عین حال عمیق حافظ است. در این غزل، حافظ با زبانی طنزآمیز، به انتقاد از کسانی میپردازد که به دنبال ظاهر دین هستند و از باطن آن غافلند.
- تفسیر: حافظ در این غزل، به دنبال کسانی میگردد که باطن دین را درک کرده باشند و نه فقط به ظاهر آن بسنده کنند. او معتقد است که دین باید در عمل و رفتار انسانها نمود پیدا کند و نه تنها در گفتار.
غزل سوم: “ساقیا برخیز و درده جام را”
این غزل، دعوتی است به شادی و خوشگذرانی. حافظ در این غزل، از ساقی میخواهد که جام شراب را بیاورد تا او با نوشیدن آن، از غمها و اندوهها رها شود.
- تفسیر: در این غزل، شراب نماد فراموشی غمها و لذت بردن از لحظه حال است. حافظ به مخاطب خود میگوید که زندگی کوتاه است و باید از هر لحظه آن لذت برد.
فال حافظ و لیست دیوان حافظ
یکی از روشهای محبوب برای ارتباط با شعر حافظ، فال گرفتن از دیوان کامل غزلیات اوست. با مراجعه به لیست دیوان حافظ و انتخاب تصادفی یک بیت یا غزل، میتوان به دنبال پیامی برای خود در آن بیت جستجو کرد. فال حافظ، علاوه بر جنبه تفریحی، میتواند به افراد در حل مشکلات و تصمیمگیریهای مهم کمک کند.
غزلهای ساده و روان حافظ
این سه غزل، تنها نمونههایی از غزلهای ساده و روان حافظ هستند. با مطالعه و تفسیر این غزلها، میتوان به درک بهتری از جهانبینی و سبک شعری حافظ رسید. دیوان کامل غزلیات حافظ، گنجینهای است که خواندن و تفسیر آن، لذتبخش و آموزنده خواهد بود.
نکات مهم:
- تفسیر غزلهای حافظ، کاری پیچیده و چند وجهی است و هر فردی میتواند با توجه به دیدگاه و شناخت خود، تفسیر متفاوتی از یک غزل ارائه دهد.
- غزلهای حافظ، تنها به زبان فارسی نیستند و به بسیاری از زبانهای دیگر نیز ترجمه شدهاند.
- دیوان کامل غزلیات حافظ، یکی از پراستقبالترین کتابهای ادبیات فارسی است و در طول قرنها، همواره مورد توجه بوده است.
کلمات کلیدی: حافظ، غزل، دیوان کامل غزلیات حافظ، شعر فارسی، عرفان، تفسیر، ادبیات کلاسیک، فال حافظ
معرفی چند شعر عرفانی حافظ
معرفی چند غزل عرفانی حافظ: سفری به دنیای عرفان و عشق
حافظ شیرازی، شاعری است که دیوان کامل غزلیاتش، سرشار از مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است. بسیاری از غزلهای او، به دلیل پیچیدگی معانی و استفاده از نمادها و استعارهها، نیازمند تفسیر و تحلیل عمیق هستند. در این مقاله، به معرفی پنج غزل عرفانی از حافظ پرداخته و تلاش میکنیم تا به تفسیر ساده و قابل فهمی از آنها برسیم.
غزل اول: “دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما”
این غزل یکی از مشهورترین غزلهای عرفانی حافظ است که در آن، شاعر به بیان تضاد ظاهری میان مسجد و میخانه میپردازد.
- تفسیر: مسجد نماد ظواهر دین و میخانه نماد باطن دین است. پیر در این غزل، کسی است که از ظواهر دین گذشته و به باطن آن رسیده است. این غزل به ما میگوید که عرفان و حقیقت را نمیتوان تنها در مساجد جستجو کرد، بلکه باید به درون خود نیز سفر کرد.
غزل دوم: “ای دل که میرود ز دستم صاحبدلان خدا را”
این غزل، بیانگر درد دل شاعر از دست دادن محبوب و طلب کمک از صاحبدلان است.
- تفسیر: محبوب در این غزل، نماد خداوند یا حقیقت مطلق است. شاعر از دست دادن این محبوب رنج میبرد و از صاحبدلان میخواهد تا به او کمک کنند تا به محبوب خود برسد.
غزل سوم: “ساقیا برخیز و درده جام را”
این غزل، در ظاهر دعوتی است به شادی و خوشگذرانی، اما در باطن، مفاهیم عمیقی دارد.
- تفسیر: جام در این غزل، نماد معرفت و حقیقت است. ساقی نیز کسی است که این معرفت را به عاشق میرساند. این غزل به ما میگوید که برای رسیدن به حقیقت، باید از جام معرفت نوشید.
غزل چهارم: “دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر”
این غزل، یکی از مشهورترین غزلهای حافظ است که در آن، شاعر به انتقاد از کسانی میپردازد که به دنبال ظاهر دین هستند و از باطن آن غافلند.
- تفسیر: چراغ در این غزل، نماد ظاهر دین است و شیخ، نماد کسانی است که به ظاهر دین توجه دارند. حافظ معتقد است که دین باید در عمل و رفتار انسانها نمود پیدا کند و نه تنها در گفتار.
غزل پنجم: “بشنو از نی چون حکایت میکند”
این غزل، یکی از عمیقترین و فلسفیترین غزلهای حافظ است که در آن، نی به عنوان نمادی از انسان و جهان هستی معرفی میشود.
- تفسیر: نی در این غزل، نماد انسان است که از آغوش معشوق جدا شده و در فراق او مینالد. این غزل، به ما میگوید که انسان در اصل از خداوند جدا شده است و برای رسیدن به آرامش، باید به سوی او بازگردد.
فال حافظ و لیست دیوان حافظ
یکی از روشهای محبوب برای ارتباط با شعر حافظ، فال گرفتن از دیوان کامل غزلیات اوست. با مراجعه به لیست دیوان حافظ و انتخاب تصادفی یک بیت یا غزل، میتوان به دنبال پیامی برای خود در آن بیت جستجو کرد. فال حافظ، علاوه بر جنبه تفریحی، میتواند به افراد در حل مشکلات و تصمیمگیریهای مهم کمک کند.
غزلهای عرفانی حافظ
غزلهای عرفانی حافظ، دریچهای به دنیای عرفان و عشق است. با مطالعه و تفسیر این غزلها، میتوان به عمق و زیبایی شعر این شاعر بزرگ پی برد و از آن لذت برد. دیوان کامل غزلیات حافظ، گنجینهای است که خواندن و تفسیر آن، لذتبخش و آموزنده خواهد بود.
نکات مهم:
- تفسیر غزلهای عرفانی حافظ، کاری پیچیده و چند وجهی است و هر فردی میتواند با توجه به دیدگاه و شناخت خود، تفسیر متفاوتی از یک غزل ارائه دهد.
- غزلهای حافظ، تنها به زبان فارسی نیستند و به بسیاری از زبانهای دیگر نیز ترجمه شدهاند.
- دیوان کامل غزلیات حافظ، یکی از پراستقبالترین کتابهای ادبیات فارسی است و در طول قرنها، همواره مورد توجه بوده است.
کلمات کلیدی: حافظ، غزل عرفانی، دیوان کامل غزلیات حافظ، شعر فارسی، عرفان، تفسیر، ادبیات کلاسیک، فال حافظ
چند شعر عاشقانه از حافظ
چند غزل عاشقانه حافظ: سرودههایی از دل
حافظ شیرازی، شاعر نامدار ایران، با غزلهای عاشقانه خود، دلهای بسیاری را به تسخیر درآورده است. عشق، یکی از مهمترین مضامین شعر حافظ است و او با زبانی شیوا و لطیف، به بیان احساسات عاشقانه خود پرداخته است. در این مقاله، به معرفی پنج غزل عاشقانه حافظ میپردازیم و تلاش میکنیم تا به تفسیر ساده و قابل فهمی از آنها برسیم.
غزل اول: “دلم گرفت ز دست روزگار و روزگار”
این غزل، بیانگر دلزدگی شاعر از روزگار و طلب دلداری از معشوق است.
- تفسیر: حافظ در این غزل، از روزگار به دلیل دوری از معشوق شکایت میکند و از او میخواهد تا به او دلداری دهد. روزگار در اینجا نماد مشکلات و سختیهای زندگی است که شاعر به دلیل دوری از معشوق، آنها را بیشتر احساس میکند.
غزل دوم: “ساقیا برخیز و درده جام را”
اگرچه این غزل در ظاهر دعوتی است به شادی و خوشگذرانی، اما در باطن، مفاهیم عمیقی دارد.
- تفسیر: جام در این غزل، نماد عشق و معرفت است. ساقی نیز کسی است که این عشق و معرفت را به عاشق میرساند. این غزل به ما میگوید که برای رسیدن به آرامش و خوشبختی، باید به دنبال عشق حقیقی باشیم.
غزل سوم: “زلف آشفته و خمار آلوده و مست”
این غزل، یکی از عاشقانهترین غزلهای حافظ است که در آن، شاعر به توصیف زیبایی معشوق خود میپردازد.
- تفسیر: حافظ در این غزل، با استفاده از زیباترین الفاظ و تشبیهات، به توصیف معشوق خود میپردازد و عشق خود را به او ابراز میکند.
غزل چهارم: “دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی”
این غزل، بیانگر دلتنگی شدید شاعر از معشوق است.
- تفسیر: حافظ در این غزل، با زبانی ساده و صریح، دلتنگی خود را از معشوق بیان میکند و از او میخواهد تا به او بازگردد.
غزل پنجم: “ماییم و هوای تو و یک جام باده”
این غزل، بیانگر وابستگی شدید شاعر به معشوق است.
- تفسیر: حافظ در این غزل، میگوید که تمام دنیایش به معشوقش خلاصه میشود و تنها چیزی که به آن نیاز دارد، هوای معشوق و جام باده است.
فال حافظ و لیست دیوان حافظ
یکی از روشهای محبوب برای ارتباط با شعر حافظ، فال گرفتن از دیوان کامل غزلیات اوست. با مراجعه به لیست دیوان حافظ و انتخاب تصادفی یک بیت یا غزل، میتوان به دنبال پیامی برای خود در آن بیت جستجو کرد. فال حافظ، علاوه بر جنبه تفریحی، میتواند به افراد در حل مشکلات و تصمیمگیریهای مهم کمک کند.
غزلهای عاشقانه حافظ
غزلهای عاشقانه حافظ، آینهای از احساسات لطیف و عمیق انسانی است. با مطالعه و تفسیر این غزلها، میتوان به دنیای درونی شاعر و زیباییهای زبان فارسی پی برد. دیوان کامل غزلیات حافظ، گنجینهای است که خواندن و تفسیر آن، لذتبخش و آموزنده خواهد بود.
نکات مهم:
- تفسیر غزلهای عاشقانه حافظ، کاری پیچیده و چند وجهی است و هر فردی میتواند با توجه به دیدگاه و شناخت خود، تفسیر متفاوتی از یک غزل ارائه دهد.
- غزلهای حافظ، تنها به زبان فارسی نیستند و به بسیاری از زبانهای دیگر نیز ترجمه شدهاند.
- دیوان کامل غزلیات حافظ، یکی از پراستقبالترین کتابهای ادبیات فارسی است و در طول قرنها، همواره مورد توجه بوده است.
کلمات کلیدی: حافظ، غزل عاشقانه، دیوان کامل غزلیات حافظ، شعر فارسی، عشق، تفسیر، ادبیات کلاسیک، فال حافظ
مطالب پیشنهادی از سراسر وب: