حافظ غزل شماره 17
مطالب پیشنهادی از سراسر وب:
مطالب پیشنهادی
حافظ غزل شماره 17
سینه از آتش دل، در غمِ جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطهٔ دوریِ دلبر بگداخت
جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت
سوزِ دل بین که ز بس آتش اشکم، دلِ شمع
دوش بر من ز سرِ مِهر، چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوزِ من است
چون من از خویش برفتم، دلِ بیگانه بسوخت
خرقهٔ زهدِ مرا، آبِ خرابات ببرد
خانهٔ عقلِ مرا، آتشِ میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله، جگرم بی می و خُمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردمِ چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی
که نَخُفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
توضیح . معنی . تفسیر
غزل شماره ۱۷ حافظ: سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
مقدمهای بر غزل
غزل شماره ۱۷ حافظ، یکی از غزلهای عمیق و پر معنی اوست که به موضوعات عرفانی و عاشقانه پرداخته است. این غزل، بیانگر درد و سوز دل شاعر از فراق معشوق و آتش عشقی است که در درون او زبانه میکشد.
معنی بیت به بیت
- سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت: سینه من از آتش عشق به محبوب جانم سوخت.
- آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت: آتشی در این دل خانه کرد که همه چیز را سوزاند.
- تنم از آتش دل در غم جانانه بسوخت: تنم نیز از آتش عشق به محبوب جانم سوخت.
- جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت: جانم از آتش محبت روی محبوبم سوخت.
- هر که زنجیر سر زلف پری رویی دید: هر کس که زنجیر موهای پری روی معشوق را دید،
- دلِ سودازدهاش بر من دیوانه بسوخت: دلش به عشق من دیوانه شد و سوخت.
- سوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع: ببین که دلم از بس سوختن و ریختن اشک، مانند شمع آب شد.
- دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت: دیشب از روی عشق، مانند پروانه دور شمع سوختم.
- آشنایی نه غریب است که دلسوز من است: آشنا و غریبه نیست که به من دلسوزی کند،
- چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت: وقتی من از خودم دور شدم، دل بیگانه هم سوخت.
- خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد: آب شراب، خرقه زهد مرا با خود برد.
- خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت: آتش میخانه، خانه عقل مرا سوزاند.
- چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست: وقتی جام دلم از توبه ترکید،
- همچون لاله جگرم بی می و پیمانه بسوخت: جگرم مانند لاله بدون شراب سوخت.
- ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم: داستان را کوتاه کن و برگرد که چشم من به راه تو مانده است.
- خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت: خرقه زهد را از سر برداشتم و با شادی سوختم.
- ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی: حافظ، داستانها را رها کن و کمی شراب بنوش.
- که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت: ما شبها نخوابیدیم و شمعها برای داستانها سوختند.
تفسیر کلی غزل
در این غزل، حافظ با زبانی آتشین و سوزناک، از عشق سوزان خود به معشوق سخن میگوید. او از فراق محبوب رنج میبرد و دلش به آتش عشق میسوزد. شاعر در این غزل، از نمادهای مختلفی مانند آتش، شمع، خرقه زهد و میخانه استفاده کرده است که هر کدام نمادی از یک وضعیت درونی اوست.
- آتش و سوختن: نماد عشق سوزان و شدت علاقه شاعر به معشوق است.
- شمع و پروانه: نماد فداکاری و عشق بیچون و چرا است.
- خرقه زهد و میخانه: نماد ترک دنیا و روی آوردن به عشق است.
در کل، این غزل بیانگر یک عشق عمیق و سوزناک است که شاعر را به کلی متحول کرده است. او در این عشق، همه چیز خود را فدا میکند و به دنبال وصال معشوق است.
مفاهیم اصلی غزل
- عشق سوزان: عشق شدید و آتشینی که شاعر را فرا گرفته است.
- فراق: دوری از معشوق و رنج ناشی از آن.
- توبه و ترک دنیا: رها کردن تعلقات دنیوی و روی آوردن به عشق.
- وحدت با معشوق: آرزوی رسیدن به وصال و یکی شدن با معشوق.
تفسیرهای مختلف
این غزل مانند بسیاری از اشعار حافظ، قابل تفسیرهای مختلفی است. برخی آن را یک غزل عاشقانهی صریح میدانند و برخی دیگر آن را به عنوان یک غزل عرفانی تفسیر میکنند که در آن معشوق نمادی از خداوند است.
تفسیر عاشقانه: در این تفسیر، عشق شاعر به یک انسان خاص معطوف میشود و تمام توصیفات و احساسات، مربوط به این عشق زمینی است.
تفسیر عرفانی: در این تفسیر، معشوق نمادی از خداوند است و عشق شاعر به خداوند است. تمام رنجها و سوز دلها، در راه رسیدن به کمال و معرفت الهی است.
تفسیر اجتماعی: برخی نیز این غزل را به عنوان یک نماد از درد و رنج انسان در دنیای مادی تفسیر میکنند.
نتیجهگیری
غزل شماره ۱۷ حافظ، یک اثر بسیار زیبا و تاثیرگذار است که به عمق احساسات و اندیشههای شاعر پی میبرد. این غزل، همچون بسیاری از اشعار حافظ، دارای لایههای معنایی متعدد است و هر خوانندهای با توجه به جهان بینی خود، میتواند تفسیرهای متفاوتی از آن ارائه دهد.
مطالب پیشنهادی از سراسر وب: