حافظ غزل شماره 443
مطالب پیشنهادی از سراسر وب:
حافظ غزل شماره 443
چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری
ز کفر زلف تو هر حلقهای و آشوبی
ز سحر چشم تو هر گوشهای و بیماری
مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خواب
که در پی است ز هر سویت آه بیداری
نثار خاک رهت نقد جان من هر چند
که نیست نقد روان را بر تو مقداری
دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان
چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری
سرم برفت و زمانی به سر نرفت این کار
دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری
چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی
به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری
توضیح . معنی . تفسیر
تفسیر غزل شماره 443 حافظ: چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
غزل 443 حافظ یکی از غزلهای پر احساس و عاشقانه دیوان حافظ است که شاعر در آن با زبانی شیوا و تصاویری بدیع، عشق، زیبایی و حسرت را به تصویر کشیده است. این غزل، توصیفی است از حالتی درونی و احساسات پیچیده شاعر در مواجهه با معشوق.
مفهوم کلی غزل:
- عشق و زیبایی: شاعر در این غزل، به زیبایی معشوق و عشق عمیقی که به او دارد اشاره میکند.
- حسرت و افسوس: شاعر از اینکه نمیتواند همیشه در کنار معشوق باشد حسرت میخورد و از این بابت افسوس میخورد.
- تضادها: در این غزل، تضادهای بسیاری وجود دارد؛ مانند تضاد بین زیبایی و زشتی، عشق و نفرت، امید و یأس.
تفسیر بیت به بیت:
بیت اول: “چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری”
شاعر میگوید: اگر سرو (که نماد زیبایی و استواری است) لحظهای به گلزار بیاید.
بیت دوم: “خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری”
شاعر میگوید: از روی حسادت به زیبایی تو، هر گلی خار میشود.
بیت سوم: “ز کفر زلف تو هر حلقهای و آشوبی”
شاعر میگوید: هر حلقه از زلف تو کفرآمیز است و باعث آشوب و فتنه میشود.
بیت چهارم: “ز سحر چشم تو هر گوشهای و بیماری”
شاعر میگوید: هر گوشهای از چشم تو سحرآمیز است و باعث بیماری و دلدادگی میشود.
بیت پنجم: “مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خواب”
شاعر از معشوق میخواهد که به خواب نرود، زیرا با خواب رفتن او، بخت شاعر نیز به خواب میرود.
بیت ششم: “که در پی است ز هر سویت آه بیداری”
شاعر میگوید: آه و ناله من همیشه در پی تو است و هرگز آرام نمیگیرد.
بیت هفتم: “نثار خاک رهت نقد جان من هر چند”
شاعر میگوید: جان من فدای خاک پای تو باد، هرچند که جان من ارزشی ندارد.
بیت هشتم: “که نیست نقد روان را بر تو مقداری”
شاعر میگوید: جان من در برابر تو هیچ ارزشی ندارد.
بیت نهم: “دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان”
شاعر به دل خود میگوید: همیشه از زلف معشوقان نگو، زیرا ممکن است به دردسر بیافتد.
بیت دهم: “چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری”
شاعر میگوید: وقتی که دل سیاه شود، چه کسی میتواند کاری برایت انجام دهد؟
بیت یازدهم: “سرم برفت و زمانی به سر نرفت این کار”
شاعر میگوید: سرم را دادم و مدتی است که این کار ادامه دارد.
بیت دوازدهم: “دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری”
شاعر میگوید: دلم گرفته است و نبود تو غم بزرگی برای من است.
بیت سیزدهم: “چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی”
شاعر به نقطه (که نماد کمال است) میگوید: در میان دایره بیا.
بیت چهاردهم: “به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری”
نقطه به شاعر میگوید: ای حافظ، چه پرگاری عجیبی داری.
نتیجهگیری:
این غزل، توصیفی است از عشق سوزان و بیقرار شاعر به معشوقی که به او دسترسی ندارد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و زبان آهنگین، احساسات درونی خود را به بهترین شکل بیان کرده است. این غزل، یکی از نمونههای بارز غزلهای عاشقانه حافظ است که در آن، عشق، زیبایی، حسرت و امید به هم آمیختهاند.
نکات قابل توجه:
- تضادها: در این غزل، تضادهای بسیاری وجود دارد که به زیبایی شعر افزوده است.
- تصاویر بدیع: شاعر از تصاویر بدیع و نمادین برای بیان احساسات خود استفاده کرده است.
- زبان آهنگین: زبان این غزل بسیار آهنگین و دلنشین است.
مطالب پیشنهادی از سراسر وب: