غزل شماره 39 دیوان شمس مولانا
![فال مولانا](https://fallonline.ir/wp-content/uploads/2024/08/72.jpg)
مطالب پیشنهادی از سراسر وب:
مطالب پیشنهادی
غزل شماره 39 دیوان شمس مولانا
آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا
مینکند محرم جان محرم اسرار مرا
نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش
پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا
گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو
رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا
غرقه جوی کرمم بنده آن صبحدمم
کان گل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا
هر که به جوبار بود جامه بر او بار بود
چند زیانست و گران خرقه و دستار مرا
ملکت و اسباب کز این ماه رخان شکرین
هست به معنی چو بود یار وفادار مرا
دستگه و پیشه تو را دانش و اندیشه تو را
شیر تو را بیشه تو را آهوی تاتار مرا
نیست کند هست کند بیدل و بیدست کند
باده دهد مست کند ساقی خمار مرا
ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا
گر شکند پند مرا زفت کند بند مرا
بر طمع ساختن یار خریدار مرا
بیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنوی
اصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا
توضیح . معنی . تفسیر
تفسیر غزل شماره 39 دیوان شمس مولانا
توصیف کلی غزل:
این غزل مولانا، یک مناجات عمیق و عاشقانه با معشوق است. شاعر در این غزل، به توصیف رابطه خود با معشوق میپردازد و از او درخواستهای متعدد میکند. این غزل، بیانگر وابستگی کامل شاعر به معشوق و نیاز او به وصال است.
مفاهیم اصلی:
- عشق و فراق: عشق به عنوان نیروی محرکه اصلی در این غزل مطرح شده است. شاعر با تمام وجود به معشوق عشق میورزد و از فراق او رنج میبرد.
- وحدت وجود: شاعر به وحدت وجود و اتحاد انسان با خداوند اشاره میکند. او میگوید که انسان میتواند با طی مراحل عرفانی، به مقام قرب الهی برسد.
- سیر و سلوک معنوی: شاعر به سیر و سلوک معنوی و تزکیه نفس اشاره میکند. او از معشوق درخواست میکند که او را در این مسیر یاری کند.
- تضادها: در این غزل از تضادهای بسیاری استفاده شده است مانند: نور و ظلمت، وجود و عدم وجود، که نشان از عمق و پیچیدگی تجربه عرفانی شاعر دارد.
تفسیر مفصلتر:
شاعر در این غزل، از معشوق خود میخواهد که به او توجه کند و او را به خود نزدیک کند. او میگوید که معشوق او را نادیده میگیرد و به او توجه نمیکند.
شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که این زیبایی او را اسیر خود کرده است.
شاعر از معشوق میپرسد که عشق او کجاست و رنگ و بوی آن کجاست. او میگوید که در لحظه دیدار با معشوق، همه چیز تغییر میکند.
شاعر به وابستگی خود به معشوق اشاره میکند و میگوید که مانند گلی است که به سوی خورشید (معشوق) رو میآورد.
شاعر به دنیا و مال و ثروت بی اعتنا است و میگوید که تنها چیزی که برای او مهم است، عشق و وصال معشوق است.
شاعر از معشوق میخواهد که او را از این حالت بیقراری و اضطراب نجات دهد.
شاعر به فریبندگی دنیا اشاره میکند و از معشوق میخواهد که او را از فریب دنیا نجات دهد.
شاعر از معشوق میخواهد که به او پناه دهد و او را از این دنیا رها کند.
اهمیت این غزل:
این غزل یکی از شاهکارهای ادبیات عرفانی فارسی است. مولانا در این غزل، با زبان شاعرانه و عرفانی، به بیان مفاهیم عمیق عرفانی پرداخته است. این غزل، برای بسیاری از عارفان و سالکان راه عشق، الهامبخش بوده و خواهد بود.
نکات قابل توجه:
- این غزل، یک مناجات عمیق و عاشقانه است.
- مفاهیم این غزل بسیار عمیق است و برای درک کامل آن، نیاز به مطالعه و تأمل بیشتری است.
- این غزل، یکی از شاهکارهای ادبیات عرفانی فارسی است.
تفسیر کامل این غزل، نیازمند دانش عمیقی از عرفان اسلامی و ادبیات فارسی است. برای درک کامل این غزل، بهتر است به تفسیرهای مختلفی که از این غزل ارائه شده است، مراجعه کنید.
لینکهای مفید دیگر: فال حافظ ، فال انبیاء ، فال مولانا ، گوگل
کلمات کلیدی: غزلیات دیوان شمس ، تفسیر غزلیات دیوان شمس ، غزلیات دیوان شمس مولانا ، اشعار مولانا ، دیوان مولانا شمس تبریزی ، بهترین اشعار دیوان شمس ، ناب ترین اشعار مولانا ، غزلیات مولانا ، غزلیات مولانا جلال الدین ، رباعیات مولانا ، زیباترین رباعیات مولانا ، اشعار کوتاه مولانا
مطالب پیشنهادی از سراسر وب: