غزل شماره 7 دیوان شمس مولانا
مطالب پیشنهادی از سراسر وب:
مطالب پیشنهادی
غزل شماره 7 دیوان شمس مولانا
بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
باشد که بگشایی دری، گویی که برخیز اندرآ
غرقست جانم بر درت، در بوی مشک و عنبرت
ای صد هزاران مرحمت، بر روی خوبت دایما
ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران
عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا
عشق تو کف برهم زند، صد عالم دیگر کند
صد قرن نو پیدا شود بیرون ز افلاک و خلا
ای عشق خندان همچو گل، وی خوشنظر چون عقل کل
خورشید را درکش به جُل، ای شهسوار هل اتی
امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو
چون نام رویت میبرم دل میرود والله ز جا
کو بام غیر بام تو کو نام غیر نام تو
کو جام غیر جام تو ای ساقی شیرین ادا
گر زندهجانی یابمی من دامنش برتابمی
ای کاشکی در خوابمی در خواب بنمودی لقا
ای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشم
زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا
افغان و خونِ دیده بین، صد پیرهن بدریده بین
خون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفا
آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بهکو
سنگ و کلوخی باشد او، او را چرا خواهم بلا؟
رنج و بلایی زین بتر کز تو بود جان بیخبر
ای شاه و سلطان بشر لا تبل نفسا بالعمی
جانها چو سیلابی روان تا ساحل دریای جان
از آشنایان منقطع با بحر گشته آشنا
سیلی روان اندر وله سیلی دگر گم کرده ره
الحمدلله گوید آن وین آه و لا حول و لا
ای آفتابی آمده بر مفلسان ساقی شده
بر بندگان خود را زده باری کرم باری عطا
گل دیده ناگه مر تو را بدریده جان و جامه را
وان چنگ زار از چنگ تو افکنده سر پیش از حیا
مقبلترین و نیک پی در برج زهره کیست نی
زیرا نهد لب بر لبت تا از تو آموزد نوا
نیها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمر
رقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشا
بُد بیتو چنگ و نی حزین برد آن کنار و بوسه این
دف گفت میزن بر رخم تا روی من یابد بها
این جانِ پاره پاره را، خوش پاره پاره مست کن
تا آن چه دوشش فوت شد آن را کند این دم قضا
حیف است ای شاه مهین هشیار کردن این چنین
والله نگویم بعد از این هشیار شرحت ای خدا
یا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برو
یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا
توضیح . معنی . تفسیر
تفسیر غزل شماره 7 دیوان شمس
این غزل یکی از زیباترین و عمیقترین غزلهای مولانا است که به شمس تبریزی خطاب شده است. در این غزل، مولانا با زبان شاعرانه و عرفانی، عشق سوزان خود به شمس را بیان میکند و از او میخواهد که به کمک او بیاید.
تفسیر کلی غزل:
این غزل، سفر عاشقانه و عرفانی سالک (مولانا) را به سوی معشوق (شمس) به تصویر میکشد. مولانا در این سفر، از همه تعلقات دنیوی و خودخواهی دست میشوید و به دنبال وصال با معشوق است.
مفاهیم کلیدی:
- عشق سوزان: عشق به عنوان نیروی محرکه اصلی در این غزل مطرح شده است. مولانا با تمام وجود به شمس عشق میورزد.
- وحدت وجود: مولانا به دنبال وحدت با معشوق است و میخواهد مرز میان خود و او از بین برود.
- رهایی از تعلقات دنیوی: مولانا از همه تعلقات دنیوی و خودخواهی دست میشوید تا به وصال با معشوق برسد.
- کشف حقیقت: مولانا به دنبال کشف حقیقت و رسیدن به معرفت واقعی است.
- نمادها: در این غزل، از نمادهایی مانند باده، جام، خورشید، نی، دف و… استفاده شده است که هر کدام نماد مفاهیم خاصی هستند.
تفسیر بیت به بیت:
هر بیت این غزل، دنیایی از معانی و مفاهیم است. به طور خلاصه، مولانا در این غزل:
- از شمس میخواهد که به او توجه کند.
- به مستی و بیخودی در عشق اشاره میکند.
- از عالم و جهانی که بدون عشق بیمعناست سخن میگوید.
- به زیباییهای شمس و تأثیر او بر جان و دل خود اشاره میکند.
- از رنجها و سختیهای راه عشق میگوید.
- به وحدت با معشوق و رسیدن به آرامش دل میاندیشد.
اهمیت این غزل:
این غزل یکی از شاهکارهای ادبیات عرفانی فارسی است. مولانا در این غزل، به زبان ساده و شیوا، عمیقترین تجربیات عرفانی خود را بیان کرده است. این غزل، برای بسیاری از عارفان و سالکان راه عشق، الهامبخش بوده و خواهد بود.
نکات قابل توجه:
- این غزل، یک سفر عرفانی را به تصویر میکشد که در آن، سالک باید از همه چیز بگذرد تا به مقصد برسد.
- مفاهیم این غزل بسیار عمیق است و برای درک کامل آن، نیاز به مطالعه و تأمل بیشتری است.
- این غزل، یکی از شاهکارهای ادبیات عرفانی فارسی است.
لینکهای مفید دیگر: فال حافظ ، فال انبیاء ، فال مولانا ، گوگل
کلمات کلیدی: غزلیات دیوان شمس ، تفسیر غزلیات دیوان شمس ، غزلیات دیوان شمس مولانا ، اشعار مولانا ، دیوان مولانا شمس تبریزی ، بهترین اشعار دیوان شمس ، ناب ترین اشعار مولانا ، غزلیات مولانا ، غزلیات مولانا جلال الدین ، رباعیات مولانا ، زیباترین رباعیات مولانا ، اشعار کوتاه مولانا
مطالب پیشنهادی از سراسر وب: