حافظ غزل شماره 151
مطالب پیشنهادی از سراسر وب:
حافظ غزل شماره 151
دَمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلقِ ما کز این بهتر نمیارزد
به کویِ می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمیارزد
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رُخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاکِ در نمیارزد؟
شکوهِ تاجِ سلطانی که بیمِ جان در او دَرج است
کلاهی دلکش است اما به تَرکِ سر نمیارزد
چه آسان مینمود اول غمِ دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
تو را آن بِهْ که رویِ خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادیِّ جهانگیری، غمِ لشکر نمیارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیایِ دون بگذر
که یک جو مِنَّتِ دونان دو صد من زر نمیارزد
توضیح . معنی . تفسیر
تفسیر غزل 151 حافظ: دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
غزل 151 حافظ یکی از اشعار زیبا و عمیق این شاعر بزرگ است که مفاهیم فلسفی و عرفانی بسیاری را در خود جای داده است. این غزل به نوعی به پوچی دنیا و ارزشهای مادی اشاره دارد و شاعر را به سوی عرفان و معنویت دعوت میکند.
معنی بیت به بیت:
- دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد: حتی یک لحظه غم خوردن به جای لذت بردن از زندگی، ارزش تمام دنیا را ندارد.
- به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد: لباس دنیوی خود را به شراب عرفان بفروش که این معامله بسیار سودآورتر است.
- به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند: در محفل عارفان، حتی یک جام شراب دنیوی پذیرفته نمیشود.
- زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد: سجاده تقوای ظاهری در برابر یک جرعه شراب حقیقت، هیچ ارزشی ندارد.
- رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب: رقیبان مرا سرزنش کردند که از این راه بازگردم، اما من به راه خودم ادامه میدهم.
- چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد: چه بلایی بر سر ما آمده است که حتی خاک در آن جایی ندارد؟
- شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است: شکوه تاج پادشاهی که همراه آن ترس از مرگ است، هیچ ارزشی ندارد.
- کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد: این تاج زیبا، اگرچه دلنشین است، اما ارزش ترک کردن سر و جان را ندارد.
- چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود: در ابتدا، غمهای دنیا با وعده سود، آسان به نظر میرسید.
- غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد: اشتباه کردم که فکر کردم این طوفان دنیا، ارزش صدها گوهر را دارد.
- تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی: بهتر است چهره خود را از عاشقان پنهان کنی.
- که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد: شادی حاصل از تسخیر دنیا، در برابر اندوه دلدادگان تو، هیچ ارزشی ندارد.
- چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر: حافظ در قناعت کوش و از دنیا بگذر.
- که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد: یک ذره منت دنیا، به اندازه دو صد من طلا ارزش ندارد.
تفسیر کلی:
حافظ در این غزل، به پوچی دنیا و ارزشهای مادی اشاره میکند و انسان را به سوی عرفان و معنویت دعوت میکند. او میگوید که لذتهای دنیوی گذرا هستند و غم و اندوه حاصل از آنها ارزش چندانی ندارد. شاعر، قناعت و ترک دنیا را بهترین راه برای رسیدن به آرامش و سعادت میداند.
مفاهیم کلیدی:
- پوچی دنیا: دنیا و ارزشهای مادی، فریبنده و گذرا هستند.
- عرفان و معنویت: راه رسیدن به سعادت واقعی، عرفان و معنویت است.
- قناعت: قناعت و ترک دنیا، بهترین راه برای رسیدن به آرامش است.
- عشق و دلدادگی: عشق واقعی، ارزشمندترین دارایی انسان است.
کاربردهای این غزل:
- درک بهتر زندگی: این غزل به ما کمک میکند تا ارزشهای واقعی زندگی را بشناسیم و به جای تعلق خاطر به دنیا، به دنبال معنویت باشیم.
- رها شدن از وابستگیهای مادی: این غزل میتواند به ما کمک کند تا از وابستگیهای مادی رها شویم و به آرامش درونی برسیم.
- افزایش آگاهی معنوی: این غزل میتواند به ما کمک کند تا به مفاهیم عرفانی و معنوی نزدیکتر شویم.
مطالب پیشنهادی از سراسر وب: