حافظ غزل شماره 216

حافظ غزل شماره 216

فال حافظ با تفسیر

ای حافظ شیرازی! تو محرم هر رازی! تو را به خدا و به شاخ نباتت قسم می دهم که هر چه صلاح و مصلحت می بینی برایم آشکار و آرزوی مرا براورده سازی.

حال آنچه را که مایلید قصد و نیت کنید

آنگاه برای گرفتن فال حافظ بر روی عکس زیر کلیک کنید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب:

حافظ غزل شماره 216

حافظ غزل شماره 216

آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود

سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش

بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد

تا بود فلک، شیوهٔ او پرده دری بود

منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را

با حُسنِ ادب شیوهٔ صاحب نظری بود

از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد

آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود

عُذری بِنِه ای دل، که تو درویشی و او را

در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود

اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

خوش بود لبِ آب و گل و سبزه و نسرین

افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود

خود را بکش ای بلبل از این رشک که گُل را

با بادِ صبا وقتِ سحر جلوه گری بود

هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ

از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود

توضیح . معنی . تفسیر

تفسیر غزل شماره 216 حافظ: آن یار کز او خانه ما جای پری بود

غزل شماره 216 حافظ یکی از غزل‌های مشهور و پررمز و راز دیوان اوست که به موضوع عشق، جدایی و حسرت می‌پردازد. حافظ در این غزل، با زبانی لطیف و شاعرانه، به توصیف دوری از معشوق و حسرت روزهای گذشته می‌پردازد.

معنی بیت به بیت:

  • آن یار کز او خانه ما جای پری بود: آن یار مهربانی که خانه ما را بهشتی کرده بود،
  • سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود: از سر تا پا مانند پری بی‌عیب و نقص بود.
  • دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش: دلم گفت که بوی خوش او را در این شهر پخش کنم و این شهر را به بوی او آکنده سازم.
  • بیچاره ندانست که یارش سفری بود: اما افسوس که نمی‌دانست یار من مسافری است و می‌رود.
  • هر جا که نظر کردم او جلوه‌گر بود: هر جا که نگاه می‌کردم، او جلوه‌گر بود و در همه جا حضور داشت.
  • در گوشهٔ چشم منش اشک تر بود: در گوشه چشم او اشک شوق و یا غم جاری بود.
  • گفتم که مرا از بر خود دور مکن: به او گفتم که مرا از خود دور نکن.
  • گفتا که تو را من به دل خود برده‌ام: او گفت که من تو را در دل خود جای داده‌ام.
  • گفتم که تو را جان منست آرزوست: به او گفتم که تو جان منی و آرزوی من هستی.
  • گفتا که تو را من به نظر می‌پرستم: او گفت که من تو را در نگاه خود پرستش می‌کنم.

تفسیر کلی غزل:

حافظ در این غزل، به توصیف عشق عمیق خود به معشوق و دوری از او می‌پردازد. او از زیبایی و کمال معشوق می‌گوید و از اینکه او مسافری است و او را ترک می‌کند، ابراز ناراحتی می‌کند. شاعر با استفاده از زبان شاعرانه و تشبیهات زیبا، عمق عشق خود را به معشوق نشان می‌دهد.

مفاهیم کلیدی:

  • عشق عمیق: عشق شدید شاعر به معشوق.
  • جدایی و دوری: حسرت و اندوه ناشی از جدایی از معشوق.
  • زیبایی معشوق: توصیف زیبایی و کمال معشوق.
  • عشق و عرفان: استفاده از نمادهای عرفانی برای بیان احساسات.

تعبیر در فال:

اگر این غزل در فال حافظ بیاید، معمولاً به معنای دلتنگی برای معشوق، حسرت گذشته و جستجو برای عشق است. همچنین می‌تواند به معنای تجربه جدایی و دوری باشد.

کاربردهای این غزل:

  • عشق و ادبیات: این غزل به زیبایی عشق و ادبیات را در هم می‌آمیزد.
  • دلتنگی و حسرت: برای بیان احساسات دلتنگی و حسرت برای گذشته.
  • زیبایی شناسی: برای توصیف زیبایی و تأثیر آن بر انسان.

مطالب پیشنهادی از سراسر وب: